دیروز بعد از اینكه از كارم با كارشناس حقوقیه تموم شد بین راه بارون شدیدی امد و منصرف شدم برم خونه چون مسیر خونه تا دفتر حقوقیه خیلی طولانی بود و پیاده روی داشت تصمیم گرفتم برم كلینیك پیش دستیار پزشكی كه منو عمل كرده بود كه بعد از دیدن من و تماس گرفتن با پزشكم قرار بر این شد كه دیگه به بینیم چسب نزنم . و همینطور قرار بر این شد كه یه سی تی از سینوس هام بدم كه شكر خدا مشكلی نداشتم . ولی دیروز در كل روز و شب خوبی نبود اصلا دوست نداشتم دیروزو . كلا حالم گرفته شد .

از اذر ماه تا الان كار مفیدی برای خودم انجام ندادم قبلنا خیلی فعال بودم تصمیم گرفتم برای بعد از كارم یه برنامه ریزی كنم كه بیكار نباشم .

با یكی از دوستام كه تو هلال احمر كار می كنه م كردم و قرار بر این شد وقتی خواستن برن روستاهای محروم شهر منم همراهشون برم و تو تیم درمانشون باشم . البته این بستگی داره چه روزی از هفته باشه .

فعلا دور شنا و دو و تحرك زیادم باید خط بكشم بخاطر عملی كه كردم .

تایمای ازادمم سركار می خوام شروع كنم  به كتاب خوندن چند ماهی بود كه كتاب نمی خوندم حتی اون عقاید یك دلقكم نصفه گذاشتم و نخوندم دقیقا اخرین تاریخ مطالعه م برمی گرده به بعد از تولد اون نامرد و بلایی كه سرم اورد  ولی كتاب مزخرفی بود همون بهتر كه نصفه گذاشتمش ولی خب قصد دارم بعد از این همه مدت یه كتاب و كه یكی از دوستام بهم معرفی كرده رو بخونم امیدوارم كتاب خوبی باشه فقط  . یه روز در هفته م قرار شد با زهرا بریم اموزش كیك و شیرینی . البته اگه خیلی خسته نشم . البته ثبت نامشو سپردم به زهرا ی خوشگلم .

یه چند وقتی هست كه می خوام حساب دموی فاركس و ریل كنم ولی می ترسم كه از پسش برنیام ولی طبق دستورالعمل هایی كه اون نامرد یادم داده می خوام پیش برم بنظر من به ریسكش می ارزه اصلا نمی دونم چیزی یادم هست یا نه ولی بدجوری رفته تو مخم مهدی یه زمانی فاركس باز قهاری بود ولی الان نمی دونم كار می كنه یا نه امیدوارم برای یاداوری ام كه شده یه چیزایی بهم یاد بده اگه مهدی كمك نكنه مجبورم  اون جزوه ها رو دوباره بخونم تا یادم بیاد كه چیكار می كردیم .امروز سرچ كه می زدم قانو ن  و استراتژی جالبی برای تحلیل بازار به چشمم خورد كه یكیشون ایچیموكو بود فایل های صوتی ام داشت نمی دونم از پسش بر میام یا نه دقیقا مثل معادلات ریاضی پیچیده ست تو مخ من كه نمی رفت دقیقا یكی باید برام عملی توضیح بده تا بفهمم چی میگه . یادش بخیر اون زمانایی كه مصطفی زنگ میزد میگفت هنا خانم برای من این كار و بكن این و بگیر این و اوكی كن . یعنی می تونم دوباره همین كار و بكنم بدون نیاز به كمك .

 

 

 

برنامه ریزی

كه ,یه ,ولی ,كار ,كتاب ,نمی ,بعد از ,یا نه ,بر این ,این شد ,می خوام

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها


شیرازِ چشمهات brucasmuter purelove-parisajoon تدريس خصوصي تابلو روان Official Website Afsaranvelayat | وبسایت گروه جهادی افسران ولایت Amy میمستان می نویسم تا بماند یادگار sighgregalral